تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹)، پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مِثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹)، پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن: خروشی برآمد ز ایران به درد زن و مرد و کودک همه نوحه کرد. فردوسی. بسی نوحه کردش به روز به شب به سی روز نگشاد بر خنده لب. فردوسی. هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی. منوچهری. مدبر خلفی به خویشتن بر خود نوحه کن از زبان مادر. خاقانی. کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی. خاقانی. بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348). او دید در این و حسرتی خورد وین دید در آن و نوحه ای کرد. نظامی. همه شب تا به روز این نوحه میکرد غمش بر غم فزود و درد بر درد. نظامی. زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر در گلستان نوحه کرده بر خضر. مولوی. با دل خویش درد خود گوئیم نوحه بر سوکوار خویش کنیم. امیرخسرو (از آنندراج). ، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن: خروشی برآمد ز ایران به درد زن و مرد و کودک همه نوحه کرد. فردوسی. بسی نوحه کردش به روز به شب به سی روز نگشاد بر خنده لب. فردوسی. هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی. منوچهری. مدبر خلفی به خویشتن بر خود نوحه کن از زبان مادر. خاقانی. کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی. خاقانی. بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348). او دید در این و حسرتی خورد وین دید در آن و نوحه ای کرد. نظامی. همه شب تا به روز این نوحه میکرد غمش بر غم فزود و درد بر درد. نظامی. زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر در گلستان نوحه کرده بر خضر. مولوی. با دل خویش درد خود گوئیم نوحه بر سوکوار خویش کنیم. امیرخسرو (از آنندراج). ، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
نوردیدن. طی کردن: بدین گونه می کرد ره را نورد زمان زیر گردون زمین زیر گرد. نظامی. ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)
نوردیدن. طی کردن: بدین گونه می کرد ره را نورد زمان زیر گردون زمین زیر گرد. نظامی. ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)
احاطه کردن. محیط شدن. اطراف چیزی یا کسی یا جایی گرد آمدن. (یادداشت مؤلف). - دوره دوختن به، دوختن چیزی بر درزهای جامه یا پارچۀ دیگر به قصد استحکام آن. (یادداشت مؤلف). - دوره کردن ریش، زیر زنخ را از بن گوشی تا بن گوش دیگر تراشیدن. (از یادداشت مؤلف). - دوره کردن گیوه، دورتا دور درز میان رویه و کف را از سوی بیرون چرم و از درون نوار گرفتن. دورتا دور آن یا در ملتقای رویه و کف نسیجی یا چیزی دوختن. (یادداشت مؤلف). ، همگان متفقاً و به همداستانی کاری یا چیزی را از کسی خواستن، همگام و همزبان به سبب عملی کسی را ملامت کردن. (یادداشت مؤلف). - دوره کردن کسی را، پیرامون او گردیدن و همه همزبان از او چیزی خواستن. به اجماع چیزی از او خواستن. (یادداشت مؤلف). ، خواندن متعلم بالتمام درس های هفته یا ماه یا سال را بار دیگر فراموش نشدن را. (یادداشت مؤلف). - دوره کردن درس را، درس های خواندۀ هفته یا ماه یا سال را بار دیگر بالتمام خواندن. دوره خواندن درس هفته یاماه را. (یادداشت مؤلف)
احاطه کردن. محیط شدن. اطراف چیزی یا کسی یا جایی گرد آمدن. (یادداشت مؤلف). - دوره دوختن به، دوختن چیزی بر درزهای جامه یا پارچۀ دیگر به قصد استحکام آن. (یادداشت مؤلف). - دوره کردن ریش، زیر زنخ را از بن گوشی تا بن گوش دیگر تراشیدن. (از یادداشت مؤلف). - دوره کردن گیوه، دورتا دور درز میان رویه و کف را از سوی بیرون چرم و از درون نوار گرفتن. دورتا دور آن یا در ملتقای رویه و کف نسیجی یا چیزی دوختن. (یادداشت مؤلف). ، همگان متفقاً و به همداستانی کاری یا چیزی را از کسی خواستن، همگام و همزبان به سبب عملی کسی را ملامت کردن. (یادداشت مؤلف). - دوره کردن کسی را، پیرامون او گردیدن و همه همزبان از او چیزی خواستن. به اجماع چیزی از او خواستن. (یادداشت مؤلف). ، خواندن متعلم بالتمام درس های هفته یا ماه یا سال را بار دیگر فراموش نشدن را. (یادداشت مؤلف). - دوره کردن درس را، درس های خواندۀ هفته یا ماه یا سال را بار دیگر بالتمام خواندن. دوره خواندن درس هفته یاماه را. (یادداشت مؤلف)
نالیدن، باآه وزاری التماس و دعاکردن تضرع کردن: ناله ای کن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بدمارا مکوب، شکایت کردن گله کردن: حافظ، از فقر مکن ناله که گرشعر این است هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی. (حافظ. 321)
نالیدن، باآه وزاری التماس و دعاکردن تضرع کردن: ناله ای کن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بدمارا مکوب، شکایت کردن گله کردن: حافظ، از فقر مکن ناله که گرشعر این است هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی. (حافظ. 321)